گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
قسمتی از فرمایشات پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله پیرامون جدال و احتجاج و مناظره با مخالفان اسلام
اشاره






20 - از امام حسن عسکري ( قسمتی از فرمایشات پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله پیرامون جدال و احتجاج و مناظره با مخالفان اسلام ( 1
علیه السّلام نقل است: روزي در محضر امام صادق علیه السّلام بحثی به میان آمد که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله از مجادله و
مباحثه در دین نهی نموده است. امام علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بطور مطلق از مجادله نهی نفرموده است،
و با اهل کتاب جز به » : بلکه از آن سخن و گفتگویی که نیکوتر نیست منع نموده، آیا این فرمایش خداوند را نشنیدهاید که فرموده
مردم را] با حکمت- گفتار درست و استوار- و پند نیکو به ] » : و باز فرموده ،« شیوهاي که نیکوتر است مجادله مکنید- عنکبوت: 46
و علما و دانشمندان مذهبی جدال ،« راه پروردگارت بخوان، و با آنان به شیوهاي که نیکوتر است مجادله و گفتگو کن- نحل: 125
احسن را از لوازم دین شمرده و گفتگوي غیر احسن را ممنوع دانستهاند. و خداوند همان را بر شیعیان ما حرام داشته است. و چطور
و گفتند: هرگز به بهشت نرود مگر کسی که » : ممکن است مطلق مجادله و بحث را ممنوع فرموده باشد؟ در حالی که خود فرموده
اینها آرزوهاي آنان است، بگو: اگر راستگوئید برهان و دلیل روشن خویش بیاورید- » : و در ادامه فرموده ،« یهودي یا نصرانی باشد
ص: 19 پس در این آیه شریفه مناط راستگویی و اثبات دعوي را آوردن برهان قرار داده است، و پر ،« بقره: 111
واضح است که برهان همان مجادله و احتجاج احسن میباشد. گفتند: اي زاده رسول خدا، از شما تقاضا میکنیم معناي مجادله
احسن و غیر احسن را بیان فرمائید. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: مجادله غیر احسن مجادلهاي است که به سبب آن حقّی را
انکار و به باطلی معترف شوي و از خوف آنکه مطلوب او ثابت شود حرف حقّ و صحیحش را ردّ کنید، و یا بخواهید سخن باطل را
با جملهاي نادرست و باطل دیگري جواب دهید. و این گونه مجادله که موجب گرفتاري پیروان ناتوان ما و نیز اهل باطل است حرام
صفحه 16 از 184
و ممنوع میباشد. امّا اهل باطل آن نقطه ضعف را هنگام بحث با افراد ناتوان از شما حجّت و دلیلی بر پوچی او قرار میدهند. و
افراد ناتوان شما از مشاهده این وضع دلگیر و محزون میشوند. ( 1) و امّا مجادله احسن همان گونه است که خداوند به پیامبرش در
و براي ما مثلی زد- در زنده کردن مردگان- و آفرینش خود را فراموش کرد؛ گفت: کیست که » : بحث با منکرین حشر آموخته که
بگو- اي محمّد- همان » : و خداوند در ردّ آنان فرموده ،« استخوانها را در حالی که پوسیده و خاك شده زنده میکند- یس: 78
خداي که نخستین بار آفریدش ص: 20 زندهاش میکند، و او به همه آفرینش- یا آفریدگان- داناست. همان خداي
بدین ترتیب خداوند از پیامبرش .«80 - که براي شما از درخت سبز آتشی پدید کرد، پس آنگاه از آن آتش میافروزید- یس: 79
خواسته تا با مخالفین حشر و قیامت مجادله کند و به او فرموده: بگو: همان که نخستین بار آفریدش زندهاش میکند. آیا خداوند از
برگردان آنکه در آغاز آفریدش پس از پوسیده شدن عاجز و ناتوان میشود؟! بلکه به نظر شما آغاز خلقت مشکلتر از برگردان آن
یعنی وقتی خداوند آتش داغ را در درخت- سبزتر « همان خداي که براي شما از درخت سبز آتشی پدید کرد » : است. سپس فرمود
و تازه- پنهان کرده و سپس آن را بیرون نمود و پدید آورد، با این کار به شما فهماند که همو بر اعاده خلقت و احیاي [ثانوي] آنچه
آیا آن که آسمانها و زمین را آفرید بر آفریدن مانند اینها توانا نیست؟ چرا توانا » : پوسیده شده نیز قادر و توانا است. ( 1) سپس فرمود
یعنی: وقتی در نظر و توان شما خلقت آسمانها و زمین مشکلتر از احیاي استخوان پوسیده ،« است، و اوست آفریدگار دانا- یس: 81
و اعاده حیات آن است، چگونه خلق جهانی با این همه شگفتی که نزد شما دشوارتر است را از خداوند جایز میشمارید ولی احیاي
استخوان پوسیده که نزد شما آسانتر است را روا نمیدارید؟! ص: 21 امام صادق علیه السّلام فرمود: این معناي
مجادله احسن است، که در آن جاي هیچ عذر و بهانهاي براي مخالف باقی نمیگذارد، و شبهه و اعتراضش مطابق فهم او پاسخ داده
میشود. و امّا جدال غیر احسن این است که منکر حقّی شوي که تمیز حقّ و باطل طرف بحث را از تو سلب میکند، و با این کار
( تنها او را از باطلش دور میسازي نه به حقّ نزدیک، و این شیوه ممنوع و حرام است، زیرا هر دوي شما منکر حقّ میباشید. ( 1
سپس امام حسن عسکري علیه السّلام فرمود: یکی از حضّار پرسید: آیا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله نیز مجادله میفرمود؟ امام
صادق علیه السّلام پاسخ داد: هر گونه در باره رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله میاندیشی مبادا فکر کنی که آن بزرگوار از فرمان و
و در « و با آنان به شیوهاي که نیکوتر است مجادله کن- نحل: 125 » : دستور خداوند سرپیچی کرده باشد، خداوند دستور میدهد که
با این حال فکر میکنی ،« همان خداي که نخستین بار آفریدش، زندهاش میکند- یس: 79 » : پاسخ اعتراض منکرین حشر فرماید
پیامبر از فرمان خدا کوتاهی و مخالفت نموده و مطابق مأموریت الهی مجادله نکرده و دیگران را از آن فرمان آگاه نساخته است؟!
سپس حضرت صادق علیه السّلام بواسطه پدران گرامش از أمیر المؤمنین علیهم السّلام به نقل حدیثی از پیامبر گرامی اسلام
پرداخت که: جمعی از پیشوایان پنج فرقه: یهود، ص: 22 نصاري، دهري، ثنویّه و مشرکان عرب (بت پرستان) طی
یک تبانی و قرار در محضر آن حضرت حاضر شده و شروع به مجادله و احتجاج نمودند. یهودیان گفتند: اعتقاد ما این است که
عزیر پسر خداست، و نزد تو آمدهایم که در این باره مذاکره کنیم و نظر تو را بدانیم. اگر با ما هم عقیده شدي حقّ تقدّم با ما است،
و گر نه با اعتقاد ما مخالف بوده و ما نیز خصم تو خواهیم شد. و نصاري گفتند: ما عقیده داریم که مسیح پسر خدا است، و خدا با
او متّحد شده، و نزد تو آمدهایم تا نظرت را بدانیم، و در صورت توافق، ما حقّ تقدّم خواهیم داشت و گر نه با تو مخاصمه خواهیم
کرد. سپس دهریّه گفتند: ما معتقدیم موجودات جهان را آغاز و انجامی نیست و جهان قدیم و همیشگی است، و در این موضوع با
تو بحث خواهیم کرد، اگر با ما هم عقیده باشی البتّه برتري ما ثابت میشود و اگر مخالفت کنی با تو دشمنی خواهیم کرد. ( 1) و
ثنویّه مذهبان گفتند: اعتقاد ما این است که تدبیر جهان از دو مبدء نور و تاریکی سرچشمه میگیرد، و نزدت آمدهایم تا در این
عقیده با شما وارد بحث و مجادله شویم. اگر با ما موافق بودي که حقّ تقدّم خواهیم داشت و در صورت مخالفت خصم تو خواهیم
شد. و در آخر بت پرستان اظهار نمودند: ما معتقدیم این بتها خدایان ما هستند، و آمدهایم ص: 23 تا در این عقیده
صفحه 17 از 184
با تو بحث کنیم. اگر با ما توافق کردي تقدّم ما ثابت خواهد شد، و در صورت اختلاف نظر، ما نیز همچون دیگران خصم تو
خواهیم شد. رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: به خداوند بیشریک و انباز مؤمن، و به هر معبودي جز او [همچون بت و
طاغوت] کافرم. خداوند مرا براي همه جهانیان مبعوث فرمود تا مردم را بشارت دهم و از عذاب او بترسانم تا بر تمام ایشان حجّت و
دلیل باشم. و مرا در همه جا حفظ فرمود، و شرّ دشمنان و مخالفین مرا دفع نمود. سپس رو به جماعت یهود کرده و فرمود: آیا نزد
من آمدهاید تا بیدلیل عقیدهاتان را بپذیرم؟ گفتند: نه. فرمود: پس براساس چه دلیلی معتقدید که عزیر [نبیّ] پسر خداست؟ گفتند:
چون کتاب مقدّس تورات را پس از متروك شدن احیا نمود، و این کار را جز در مقام پسر خدا بودن انجام نداد. ( 1) فرمود: با این
استدلال موسی به فرزندي خدا سزاوارتر از عزیر است. زیرا تورات توسّط او نازل شده، و معجزات بسیاري که خود بر آنها واقفید از
او مشاهده گردیده، و بر اساس منطق شما باید موسی نیز داراي مقامی بالاتر از مقام عزیر- پسر خدا بودن- باشد. و دیگر اینکه اگر
منظور شما از پسر خدا بودن اینست که خداوند متعال همچون پدران دیگر ص: 24 با جفت خود نزدیکی نموده و
در اثر این مقاربت، پسري مانند عزیر متولّد شده، در این صورت شما پروردگار جهان را یکی از موجودات مادّي و محدود جهان
پنداشته و به او صفاتی چون صفات مخلوقین دادهاید. گفتند: مراد ما [از ولادت] این معنی نیست، زیرا آن بنا به گفته شما کفر و
نادانی است. بلکه مقصود ما از پسر خدا بودن احترام و عظمت است. هر چند ولادتی در کار نباشد، چنان که شخص عالم و استاد
و نظر او از این تعبیر تنها اظهار محبّت است و احترام نه اثبات ولادت. و ،« تو پسر من هستی » یا « اي پسر من » : به شاگردش میگوید
این سخن را به کسی میگوید که هیچ نسبتی میانشان نیست. و به همین تعبیر خداوند عزیر را از نظر شرافت و عظمت پسر خود
برگزید نه بر اساس ولادت. ( 1) فرمود: با این توجیه نیز پاسخ شما همان بود که در ابتدا گفتم، زیرا بر اساس این تعبیر، موسی علیه
السّلام براي این مقام شایستهتر بوده است. بدرستی که خداوند با اقرار اهل باطل آنان را رسوا میکند، و حجّت را بر علیه ایشان
برمیگرداند، این توجیهی که بدان استدلال نمودید شما را به راهی دشوارتر از آنچه گفتید میاندازد. زیرا شما گفتید: یکی از
و نیز به ص: 25 دیگري ،« تو پسر من هستی » و « اي پسر من » : بزرگانتان بدون اثبات ولادت به غریبهاي میگوید
و هر چه احترامش بیشتر ،« اي آقاي من » و « تو آقاي من هستی » : و بدیگري میگوید ،« تو شیخ و استاد و پدر من هستی » : میگوید
باشد آن سخن محترمانهتر خواهد شد. و بر اساس این عقیده لازم است موسی بن عمران برادر یا استاد یا پدر یا مولاي خداي باشد،
تا فضیلت آن حضرت نسبت به عزیر فهمیده شود. و به نظر شما آیا صحیح است این سخنان در باره موسی- که از عزیر بالاتر است-
نسبت به خدا داده شود؟! یهودیان از پاسخ رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله مات و مبهوت شده و گفتند: اي محمّد، اجازه بده در
باره سخنت تحقیق و تفکّر کنیم. فرمود: امیدوارم با قلب پاك و راه انصاف در گفتار و عقیدهاتان فکر کنید، تا خداوند متعال
حقیقت را به شما بنمایاند. ( 1) سپس رو به جماعت نصاري کرده و فرمود: شما معتقدید که خداوند ازلی و قدیم، با پسر خود؛
حضرت مسیح متّحد گشته است، از شما میپرسم منظورتان در این گفتار مبهم چیست؟ آیا مرادتان این است که خداي ازلی و
قدیم با اتّحاد با یک موجود حادث تنزّل کرده؟ و یا اینکه حضرت مسیح که موجودي محدود و حادث است بواسطه اتّحاد با
ص: 26 پروردگار قدیم و ابدي ترقّی نموده و برابر و یکی شده است؟ و یا اینکه این نهایت تعظیم و تکریم حضرت
عیسی است؟ دو صورت اوّل بر اساس برهان عقلی محال است، زیرا قدیم چگونه حادث میشود، و یا حادث چگونه ممکن است به
قدیم تغییر نماید، بنا بر این حادث از هر جهت ضدّ، بلکه نقیض قدیم است، و اجتماع آن دو ممتنع و محال خواهد بود. و در
صورت آخر پر واضح است که مسیح یکی از مخلوقات و بندگان برگزیده خداوند بوده و حادث خواهد شد. و به هر شکل پسر
خدا بودن مسیح و اتّحاد خداوند با او محال و باطل است. نصاري گفتند: اي محمّد، مقصود ما این است که خداوند در مورد
مسیح- به جهت الطاف خاصّه و توجّه بیپایان به او- معجزات شگفتانگیزي را بدست او جاري فرموده، و بهمین جهت موضوع
پسر خدا بودن عیسی تنها جنبه احترام و تجلیل دارد و بس. ( 1) پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: حتما سخنی که به یهودیان گفتم
صفحه 18 از 184
شنیدید. سپس گفتار خود در باره پسر خدا بودن عزیر نبیّ (علیه السّلام) را تکرار فرمود. و جماعت نصاري همه ساکت و مجاب
« خلیل اللَّه » شدند، مگر یکی از آنان که رو به آن حضرت کرده و گفت: اي محمّد! مگر شما ص: 27 ابراهیم را
نمیدانید؟ فرمود: همین طور است، پرسید: پس چرا با این عقیده ما که عیسی ابن اللَّه است مخالفید؟ فرمود: این دو هیچ شباهتی با
هم ندارند. اینکه ابراهیم خلیل خدا است، خلیل از مادّه خلّه- بفتح یا ضمّ أوّل و تشدید دوم- بمعنی احتیاج و فقر است، و حقیقت
معناي خلیل: شخص نیازمند و محتاج و فقیر است، و چون ابراهیم علیه السّلام در نهایت استغناي نفس، از دیگران دوري گزیده و
تنها بسوي خداوند متعال روي آورده، لقب خلیل را به او دادند، و این معنی آنجا به اوج خود میرسد که او را در منجنیق گذاشته و
میخواستند به سوي آتش پرت کنند، در اینجا جبرئیل علیه السّلام از جانب خدا مأمور شد تا او را یاري کند، ولی حضرت ابراهیم
علیه السّلام در جواب گفت: هیچ حاجتی به غیر خدا ندارم و یاري او مرا بس است، به همین دلیل ملقّب به خلیل شد. ( 1) و اگر
لغت خلیل را از مادّه خلّۀ- به کسر اوّل و فتح و تشدید ثانی- بگیریم معنایش: تحقیق در خلال معانی و توجّه به لطائف و حقائق و
اسرار میشود، و در این صورت نیز هیچ ارتباطی با استدلال شما نخواهد داشت، که مستوجب تشبیه نمودن خداوند به خلق باشد.
(زیرا تشابه و تناسب در صفات و عوارض است نه در ذات و حقیقت) آیا نمیبینید ص: 28 اگر حضرت ابراهیم
علیه السّلام به سوي خدا منقطع نشده بود، و بر اسرار و حقائق علوم دست نمییافت خلیل خدا نمیشد؟! ولی در موضوع توالد و
تناسل به عکس است، زیرا رابطه پدر و پسر یک امر حقیقی و ذاتی است هر چند پدر فرزند را دشنام دهد و از خود دور سازد، زیرا
معناي ولادت، قائم به اوست (پدر براي همیشه مبدء تکوّن و ذاتا پدر آن فرزند است) سپس اگر دلیل شما براي پسر خدا بودن
حضرت مسیح، اینست که حضرت ابراهیم خلیل خداست، لازم به این اعتقاد است که حضرت موسی نیز پسر خداست. زیرا
بلکه همان طور .« موسی پدر خداست » : معجزاتی توسّط او ظاهر شده که کمتر از معجزات حضرت عیسی نبوده است، پس بگویید
یکی از نصاري گفت: حضرت .« موسی پدر، آقا، عمو، رئیس و أمیر خداست » : که در احتجاج با یهود بیان شد جایز است بگویید
1) رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: در صورت عمل به این ) .« من بسوي پدر خود میروم » : مسیح خود در انجیل میفرماید
پس لازم است اعتراف کنید که تمام مخاطبان عیسی ،« من بسوي پدر خود و شما میروم » : کتاب، این جمله در آن این گونه آمده
به حضرت عیسی هیچ اختصاص و ویژگی نداشته و تمام « ابن اللَّه » پسر خدا هستند. و از همین جمله معلوم میشود که اطلاق
اصحاب و شنوندگان کلامش پسر خدایند. در ص: 29 صورتی که آنان فاقد این امتیازات بودند. و شما خود این
جمله را نقل میکنید ولی از مضمون آن غافلید و بر خلاف گفته آن بزرگوار سخن میگویید. و اگر مراد شما معناي ظاهري و
است، پس چرا نمیگویید مراد از کلمه پدر: حضرت آدم، یا حضرت نوح است. زیرا آن دو پیامبر « پسر » و « پدر » لفظی کلمات
گرامی پدران حقیقی حضرت مسیح و دیگرانند. و چطور میتوانید این معنی حقیقی را نفی کرده و آن تصوّراتی که خود اراده
کردهاید باثبات رسانید؟!. ( 1) مسیحیان پس از این استدلال پیامبر ساکت شده و گفتند: ما تا امروز هیچ کس را در مقام بحث و
جدل چون تو [ماهر و زبردست] ندیده بودیم، فرصتی بده تا در این موضوع اندیشه کنیم. سپس آن حضرت رو به دهریه نموده و
فرمود: روي چه اصلی معتقدید که همه اشیاء و موجودات جهان، قدیم و همیشگی بوده و آغاز و انجامی ندارند؟ گفتند: ما تنها
چیزي را میپذیریم که ببینیم، و چون براي اشیاء نه ابتدائی دیده و نه فنا و انقضایی، حکم میکنیم که موجودات همیشگی بوده و
خواهند بود. ص: 30 رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: آیا شما با چشم خود همیشگی بودن موجودات و قدیم
و ازلی بودن آنها را دیدهاید؟ اگر بگویید آري لازم است با همین عقل و قواي بدنی، ابدي و ازلی باشید تا بتوانید تمام موجودات
را به صفت قدیم و ازلی بودن ببینید، و این خلاف حسّ و عیان، و مخالف شهود همه عقلاي بشر است. [و البتّه چنین ادّعایی
نخواهید کرد] دهریّه گفتند: آري، ما قدیم بودن و بقاي موجودات را ندیدهایم. فرمود: پس چرا حکم به قدیم بودن و بقاي
موجودات میکنید، با اینکه بنا به اعتقاد خودتان نه حدوث اشیاء را مشاهده کردهاید و نه قدیم بودنشان را؟ و چگونه میتوانید یک
صفحه 19 از 184
طرف را برگزیده و طرف دیگر را نفی کنید؟ آیا گردش شب و روز را نمیبینید که هر یکی پشت سر دیگري در جریان است.
گفتند: آري. فرمود: آیا این گردش و ترتیب در میان شب و روز از زمانهاي گذشته بوده و خواهد بود؟ گفتند: آري. فرمود: آیا
ممکن است [این تناوب بهم ریزد و] شب و روز در یک جا جمع شوند؟ گفتند: نه؛ ممکن نیست. ( 1) فرمود: در این صورت، از هم
جدا و منفصلند، وقتی زمان یکی گذشت، دیگري بدنبال آن جریان مییابد. گفتند: آري همین طور است. ص: 31
فرمود: پس با این اعتراف، به حادث بودن آنچه که از شب و روز تقدّم و سبقت میگیرد بدون مشاهده حکم نمودید. پس منکر
قدرت خداوند مشوید. سپس فرمود: به عقیده شما آیا شب و روز ابتدا و پایانی دارد؟ یا ازلی و غیر متناهی است؟. در صورت
نخست عقیده ما مبنی بر حدوث ثابت میشود. و در صورت دوم، چگونه ممکن است چیزي که پایان دارد از جهت آغاز نامتناهی
باشد؟. گفتند: درست است. فرمود: شما که به قدیم بودن عالم معتقدید و منکر حدوث آن میباشید، آیا پیرامون آن تحقیق و تأمّلی
کردهاید؟ گفتند: آري. فرمود: آیا نمیبینید که تمام اشیاء و موجودات جهان به هم محتاج و مرتبط، و در وجود و بقاء به یک دیگر
نیازمندند؟ مگر نمیبینید در برقراري یک عمارت لازمست تمام اجزاء- از خاك و سنگ و آجر و آب و غیره- دست بدست هم
دهند تا ساختمانی برقرار گردد؟ و همین طور است سایر اشیاء جهان. ( 1) پس چنانچه این احتیاج و ارتباط در تمام موجودات جهان
حاکم است، چگونه میتوانیم آنها را قدیم و ثابت بدانیم؟ و معنی حادث چه میشود، و آیا اینها که میگوئید قدیمند؟ اگر حادث
بودند چه میشد؟ ص: 32 جماعت دهریّه در برابر استدلال رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله مبهوت و حیران شده و از
شرح معناي حادث درماندند. زیرا هر وصفی در بیان حادث با مشخّصات موجوداتی که- به نظر آنان- قدیم بودند تطبیق میکرد. و
به همین خاطر از خشم، زبانشان بند آمده و گفتند: در این باره بدقّت فکر و تأمّل خواهیم کرد. سپس رسول گرامی اسلام رو به
جماعت ثنویّه- معتقدان به تدبیر نور و ظلمت- کرده و فرمود: از چه نظر به این معنی معتقد شدید؟ گفتند: ما معتقدیم که جهان
روي دو قسمت تشکیل شده: یا خیر و نیکو، یا شرّ و بدي، و دریافتیم که این دو ضدّ و مخالف یک دیگرند. پس از اینجا حکم
است، زیرا یک خالق، دو عمل ضدّ هم را انجام نمیدهد. بلکه هر کدام را خالقی است. « شرّ » غیر از خالق « خیر » میکنیم که خالق
چنان که برف نمیتواند ایجاد حرارت کند، همان طور که آتش محال است مبدء اثر سردي هم باشد. بنا بر این معتقد شدیم که نور
و ظلمت دو خالق قدیم جهان و جهانیان هستند. ( 1) رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: آیا این همه رنگهاي متنوّع- از سیاه و
سفید و سرخ گرفته تا زرد و سبز و کبود- را نمیبینید؟ مگر قبول ندارید هر کدام از آنها ضدّ و مخالف دیگري است، پس دو نوع
از آنها در یک مورد جمع نمیشوند، چنان که گرما و سرما ضدّ همدیگرند؟ گفتند: آري. ص: 33 فرمود: پس
براي چه به تعداد هر رنگی به خالق قدیمی معتقد نشدید؟ و بنظر شما آیا هر ضدّي محتاج خالق مستقلّی نیست؟ دهریّه ساکت
شدند. سپس فرمود: بنا به اعتقاد شما چگونه ممکن است نور و ظلمت در اداره تشکیلات جهان دست به دست هم داده باشند، در
حالی که نور بنا به طبعش میل به صعود دارد و ظلمت تمایل به نزول و هبوط؟ آیا دو نفر که در خلاف هم پیوسته در حال حرکتند
میتوانند در یک جا بهم رسند و ملاقات کنند؟ گفتند: نه امکان ندارد. فرمود: پس لازم است که نور و ظلمت نتوانند باهم اجتماع
کنند، چرا که آن دو مخالف هم بوده و پیوسته در جهت خلاف هم در حرکتند. بنا بر این استدلال آیا ممکن است جهان از اجتماع
دو ضدّ و مخالف حادث و متشکّل شده باشد؟ جماعت دهریّه گفتند: به ما مهلتی ده تا کاملا در کارمان اندیشه کنیم. ( 1) سپس رو
به مشرکان عرب (بت پرستان) کرده و فرمود: چرا بتان را پرستش کرده و از پروردگار جهان دست کشیدهاید؟ گفتند: با این کار به
خداوند تقرّب میجوییم. فرمود: مگر این بتان شنوا بوده و از خدایشان اطاعت نموده و او را عبادت میکنند تا شما بواسطه تعظیم
آنها به خداوند تقرّب جویید؟ گفتند: نه. ص: 34 فرمود: مگر شما خودتان آنها را نتراشیدهاید؟ گفتند: آري. فرمود:
باین ترتیب اگر آنها شما را عبادت کنند شایستهتر است تا شما آنها را. (چون بتان مخلوق و شما خالقید) در این صورت خدایی که
عارف به مصالح و عواقب، و حکیم در تعیین تکلیفتان میباشد آیا شما را به این عبادت امر کرده است؟! بت پرستان پس از این
صفحه 20 از 184
کلام باهم اختلاف کرده و گروهی گفتند: خداوند در پیکرهاي مردانی حلول کرده که به شکل این بتان بودند. و بر این اساس آنها
را صورتگري نمودیم. و منظور ما از توجّه به این بتان تعظیم همان هیاکل است. و جمعی دیگر گفتند: این بتان مطابق صورت اقوام
گذشتهاي هستند که پرهیزگار و عابد بودند، و نظر ما از عبادت آنها تعظیم و تجلیل خداوند میباشد. ( 1) و گروه دیگري گفتند:
آنگاه که خداوند آدم را آفریده و فرشتگان را امر نمود تا او را سجده کنند ما از این امر که وسیله تقرّب به پیشگاه خداوند بود
محروم شدیم، پس براي جبران آن صورت آدم را به شکلهاي مختلفی ساختیم و در مقابلش به قصد تقرّب بخداوند سجده میکنیم.
همچون سجده فرشتگان بر آدم، که به قصد تقرّب به خدا بود، چنان که سجده شما در محرابهاي مسجد، به قصد آن است که به
محاذات کعبهاید. و در مقابل کعبه ص: 35 نیز به نیّت پروردگار با عظمت و جلال عبادت و سجده میکنید، نه
خود کعبه. ( 1) رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: همه شما راه خطا پیموده و از راه حقیقت منحرف شدهاید. سپس رو به گروه
نخست کرده و فرمود: این سخن شما که خداوند در پیکرهاي جمعی که به شکل این بتان بودند حلول کرده، در نهایت ضعف
است، چرا که با این کلام میباید خداوند مانند مخلوقات: محتاج، محدود و حادث باشد. و با این حلول، آیا خداوند جهان در
چیزي محدود و محاط نخواهد شد؟ و در صورت حلول هیچ وجه تمایزي میان پروردگار و سایر خصوصیاتی که در اجسام حلول
میکند: همچون رنگ و طعم و بو و نرمی و زبري و سنگینی و سبکی، پدیدار خواهد شد؟ و چگونه میشود که آن جسم محیط:
حادث، و آنچه در محیط او واقع شده قدیم باشد؟ و باید بعکس باشد، یعنی محیط قدیم و محاط [همان که محدود به او شده]
حادث باشد. و چگونه میشود پروردگاري که آفریننده همه موجودات است، محتاج به محلّ (جاي حلول) باشد؟ در حالی که
خداوند با عظمت و جلال، ازلی و ابدي است، (یعنی: خداوند پیش از محلّ و پیش از موجودات جهان، برخوردار از هستی و غنا
بوده است)، و چون خداوند را به واسطه حلول کردن او با صفات پروردگار در معرض زوال و حدوث قرار دهید، و در نتیجه معلوم
است آنچه زائل و حادث شود فانی است. آري حالّ و محالّ (هر چه در چیزي حلول میکند و آنچه در آن حلول میشود) با این
صفات (حدوث، تغییر، زوال و فناء) متّصف میشود، و اینها همه کاشف از تغییر ذات شیء است. ص: 36 و اگر
شما بر این اعتقادید که حلول موجب تغییر نیست، باید حرکت و سکون، و سیاه شدن و سفید و رنگارنگ شدن را نیز موجب تغییر
ندانید و عارض شدن هر یک از حالات را تجویز نموده، و خداوند را با صفات ممکنات وصف کنید، در نتیجه از ابراز این عقیده
که پروردگار جهان حادث و محدود و محتاج و ضعیف است هیچ ابائی نخواهید داشت. هر چند عزّت و عظمت خداوند از این
حلول خدا در چیزي باطل شود، پایه و اساس گفتارتان رو به » پیرایهها برتر و متعالی است. ( 1) سپس فرمود: بنا بر این وقتی اعتقاد
فساد و تباهی گراید. گروه نخست از بت پرستان با شنیدن استدلال پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله ساکت شده و گفتند: در این موضوع
خوب فکر میکنیم [آنگاه پاسخ شما را میدهیم]. سپس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله روي به گروه دوم کرده و فرمود: اگر شما
معتقدید که به نیّت صورتهاي گذشتگان خداپرست خود سر بر آستان بتها گذاشته و آنها را تعظیم میکنید، پس دیگر چه جایی
براي اظهار بندگی پروردگار جهانیان باقی مینهید!؟ مگر نمیدانید که از جمله اسباب و لوازم تعظیم و عبادت خداوند این است که
او را در این صفات با بندگان مساوي ندانیم؟! مثلا اگر شما از سلطان مقتدري به اندازه تعظیم و خضوعی که از نوکران او بجا
میآورید تجلیل کنید، به او اهانت نمودهاید، و اگر فرد بزرگی را از نظر احترام و تعظیم با فرد کوچکی برابر بدانید، آیا به آن
شخص توهین نکردهاید؟! گفتند: آري. ص: 37 فرمود: پس شما با برابر قراردادن خضوع و عبادت خداوند با بتان
( آیا به مقام عظمت و جلال پروردگار توهین نکردهاید؟! آنان گفتند: در کار خود اندیشه خواهیم کرد. و سپس ساکت شدند. ( 1
سپس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به گروه سوم از بت پرستان فرمود: شما جماعت مسلمان را با خودتان مقایسه نمودید، در
حالی که ما همچون شما نیستیم. زیرا ما بندگان خدا، آفریده و دست پرورده اوئیم، گوش بفرمان و تسلیم نواهی او هستیم، و
خداوند را همان گونه که اراده فرموده عبادت میکنیم، و چون ما را به کاري امر فرمود همان را انجام دهیم و نباید از آن اوامر
صفحه 21 از 184
تجاوز کرده و بنا بر میل و تشخیص خودمان عمل کنیم، زیرا در این صورت ممکن است با آن خصوصیات پسندیده واقع شود ولی
امکان دارد با نحوه دیگر در نهایت درجه کراهیت یا حرمت قرار گیرد. با اینکه ما را از اظهار نظر در مقابل دستوراتش نهی فرموده
است. آري چون فرموده است هنگام عبادت به جانب کعبه متوجّه باشیم، امتثال امر نموده و اطاعت میکنیم، سپس فرموده در سایر
شهرها نیز به محاذات کعبه او را عبادت کنیم ما نیز پذیرفتیم و از حدود اوامر او تجاوز نکردیم. و در مسأله سجده فرشتگان بر آدم،
خداوند متعال سجده را بر خود آدم امر فرمود نه بر صورت او، و از آنجا که سجده را بر فرشتگان فرض نموده این تکلیف بر آنان
بوده نه بنی آدم، پس هر مقایسهاي بیجا است. ص: 38 و چه میدانید شاید از این عمل خودسرانه شما ناراضی
باشد. ( 1) آنگاه پیامبر فرمود: اگر کسی شما را در روز معیّنی به خانهاش دعوت کند، آیا این حقّ را دارید که پس از قبول دعوت
در روز دیگري به خانه او بروید؟ و یا به خانه دیگر او بیدعوت بروید؟ و یا اگر کسی به شما لباس، یا برده، یا مرکبی عطا کند
میتوانید برگیرید؟ گفتند: آري. فرمود: آیا میشود لباس، برده، یا مرکب دیگر او را تصرّف خیر، زیرا معلوم نیست در قسمت دوم
مانند قسمت نخست مجاز باشیم. فرمود: آیا تصرّف بیاجازه در امور خداوند بدتر است، یا در امور بندگان خدا؟ گفتند: بلکه
خداوند مقدّم و اولی است که بیاجازه او در امورش تصرّف نکنیم. فرمود: پس براي چه این گونه عمل میکنید و چه زمان شما را
امر به سجده این صورتها نمود؟! بت پرستان گفتند: در کار خود بدقّت میاندیشیم، و لب فرو بستند. امام صادق علیه السّلام فرمود:
بخدا سوگند، هنوز سه روز بر این جماعت بیست و پنج نفره نگذشته بود که همگی به محضر پیامبر حاضر شده و مسلمان شدند و
-21 (1) گفتند: این گونه استدلالی را نشنیده بودیم، و گواهی میدهیم که تو فرستاده و رسول خدائی. ص: 39
سپاس و ستایش خداي راست که » : سپس امام صادق از امیر المؤمنین علیهما السّلام نقل نمود که فرموده: خداوند آیه شریفه
آسمانها و زمین را بیافرید و تاریکیها و روشنی پدید کرد، سپس [با این همه نشانهها] کسانی که کافر شدند [بتان را] با پروردگار
را بعنوان ابطال و ردّ سه عقیده از عقائد ملل نازل فرموده است. جمله « خویش برابر میکنند- براي خدا همتا میگیرند- انعام: 1
اشاره بر ردّ و ابطال دهریّه است که معتقد به قدیمی و ازلی « سپاس و ستایش خداي راست که آسمانها و زمین را بیافرید » : نخست
اشاره به ابطال نظر ثنویّه [یا همان مشرکان] است که « و تاریکیها و روشنی را پدید کرد » : بودن موجوداتند، و قسمت دوم آیه
سپس [با این همه نشانهها] کسانی که کافر شدند [بتان را] با » : معتقدند تدبیر جهان بدست نور و ظلمت است. و قسمت آخر آیه
قُلْ » اشاره بر ردّ و ابطال مشرکان بت پرست دارد. سپس خداوند سوره «- پروردگار خویش برابر میکنند- براي خدا همتا میگیرند
را نازل فرمود، که اشاره بر ردّ جماعتی است که براي خداوند متعال مثل و نظیر یا ضدّ و ندّي قائلند. أمیر المؤمنین علیه « هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
یعنی: « ایّاك نعبد » : السّلام ادامه داد که: سپس رسول گرامی اسلام صلّی اللَّه علیه و آله رو به اصحاب کرده و فرمود: بگویید
خداوند یگانه را عبادت و پرستش میکنیم، نه همچون اعتقاد دهریّه که میگویند اشیاء همه قدیم و همیشگیاند، و نه مانند ثنویّه
پس هیچ چیز را با ،« بتها خدایان ما هستند » : که معتقدند: نور و ظلمت، جهان را تدبیر میکند، و نه چون بت پرستان که میگویند
تو شریک نمیگیریم، ص: 40 و جز تو خدائی را نمیخوانیم، همچون اعتقاد این کفّار، و نه مانند یهود و نصاري
و گفتند: هرگز به » : که برایت قائل به فرزندند، خداوندا تو از تمام این پیرایهها برتري [برتري بزرگ!]. آري خداوند میفرماید
و گروهی از کفّار نیز سخن دیگري بافتند. خداوند در قرآن خطاب به پیامبر « بهشت نرود مگر کسی که یهود یا نصاري باشد
و « بگو: برهان خویش بیاورید » همان آرزوهاي بیحجّت و دلیلی که در دل انداختند « اینها آرزوهاي آنهاست » - فرموده:- اي محمد
همان طور که محمّد نیز دلائل خود را- که شنیدهاید- آورد. سپس در ادامه آیه « اگر راستگوئید » دلائل بر دعوي خویش اقامه کنید
یعنی: همچون اهل ایمان که پس از «( آري، هر کسی روي خود را به خداوند متعال سپارد (با اخلاص به خداي روي آورد » : فرمود
و بهنگام برپایی ،« مزد و پاداش او نزد پروردگار اوست » ، در کردارش « و نیکوکار باشد » ، شنیدن براهین رسول خدا بدو معتقد شدند
و نه به وقت مرگ ،« نه بیمی بر آنهاست » ترازوي عدالت، همان زمان که کافران از مشاهده عقاب و مجازات بخود میلرزند
صفحه 22 از 184
22 - از امام عسکري نقل است که فرمود: از پدرم امام ( زیرا همان وقت بشارت بهشت به ایشان داده شود. ( 1 .« اندوهگین میشوند »
، هادي پرسیدم: آیا پیامبر با مشرکان و جهودان هنگامی که مورد ملامت قرار میگرفت احتجاج و مجادله مینمود؟! الاحتجاج، ج 1
و [مشرکان] گفتند: این پیامبر » : ص: 41 فرمود: آري، بسیار. از جمله آنها حکایتی است که خداوند از قول آنان در این آیه فرموده
چرا این قرآن » : کفّار مکّه] گفتند ] » تا آنجا که « را چیست که غذا میخورد و در بازارها راه میرود؟ چرا فرشتهاي بر او فرو نیامده
گفتند: » : و نیز این آیه که .« بر مردي بزرگ- از نظر جاه و مال- از این دو شهر- مکّه و طائف- فرو فرستاده نشده است؟- فرقان: 31
ما کتابی فرو آري که آن را بخوانیم- إسراء: آیات 90 » : تا « هرگز تو را باور نداریم تا براي ما از زمین [مکّه] چشمهاي روان سازي
سپس در احتجاجی دیگر به رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله گفتند: اگر تو پیامبر هستی، همچون موسی در مقابل خواسته ما .« تا 93
از آسمان صاعقهاي نازل میکردي، زیرا درخواست ما از تو سنگینتر از پیشنهادي بود که از موسی کردیم. و ماجراي این احتجاج
بدین قرار است که روزي رسول خدا با جماعتی از اصحاب خود در نزدیکی خانه کعبه نشسته بود و به آنان احکام خدا و حقایق
آیات کتابش را میآموخت، در این هنگام گروهی از سران قریش، مانند: ولید بن مغیره مخزومی، و أبو البختري عاص بن هشام، و
أبو جهل عمرو بن هشام، و عاص بن وائل و عبد اللَّه بن- حذیفه مخزومی، و گروهی دیگر باهم اجتماع نموده و گفتند: کار محمّد
بالا گرفته، و امر او وسعت و رواج یافته، بیائید تا او را مورد توبیخ و سرزنش قرار داده و محدودش سازیم، ص: 42
و نظراتش را باطل نمائیم، تا نزد اصحابش زبون و کوچک شود، شاید دست از گمراهی و سرکشی و طغیانش بردارد، در غیر این
صورت با شمشیر برّان پاسخش گوئیم!. ( 1) أبو جهل گفت: چه کسی با او مجادله میکند؟ عبد اللَّه مخزومی گفت: من براي
مجادله کردن با او حاضرم، آیا مرا در مجاب کردن او کافی و سزاوار نمیدانید؟ أبو جهل گفت: آري. پس قرشیان به اتّفاق نزد
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله آمده و عبد اللَّه مخزومی رشته کلام را بدست گرفته و گفت: تو ادّعاي بزرگی کردهاي! و دعوي
حیرتانگیزي نمودهاي! پنداشتهاي که تو رسول و فرستاده پروردگار جهانیان هستی، در صورتی که در خور ربّ- العالمین و خالق
همه موجودات جهان نیست که همچون توئی- که مانند ما میخورد و مینوشد و چون دیگران در بازارها راه میرود- رسول و
فرستاده او باشد. آیا پادشاه روم و سلطان فارس، نماینده و رسولانش را جز از طبقه ثروتمند، و برخوردار از مقام، و قصر و خانه و
نوکر و خدمتکار انتخاب میکنند، و پر واضح است که ربّ العالمین ما فوق همه بندگان است، اگر تو نماینده خدایی همو باید
بسوي ما فرشتهاي میفرستاد تا در حضور ما تو را تصدیق میکرد، با همه اینها اگر خدا قصد ارسال نمایندهاي را داشت باید
فرشتهاي را بعنوان نمایندهاش بسوي ما میفرستاد نه بشري عادي مانند ما، و این را بدان اي محمّد که تو در نظر ما نه تنها نبیّ
نیستی، که فردي جادو شده و مسحوري! فرمود: آیا سخنت پایان یافت؟ گفت: آري، اگر خدا میخواست براي ما رسولی مبعوث
کند میبایست او بیش از همه ما عزّت و حرمت و ثروت داشت، چرا این قرآن که ص: 43 بعقیدهات از جانب خدا
به سوي تو نازل شده- بر دو مرد بزرگ مکّه و طائف: ولید بن- مغیره و عروة بن مسعود نازل نشد؟ ( 1) رسول خدا صلّی اللَّه علیه و
آله فرمود: آیا چیزي از کلامت باقی مانده؟ مخزومی گفت: آري، ما هرگز به تو ایمان نمیآوریم مگر اینکه از زمین خشک و
سنگلاخ و کوهستانی مکّه چشمه آبی جاري سازي، زیرا ما سخت نیازمند آبیم، یا تو را [در این سرزمین لم یزرع] باغ سبز و خرّمی
از درختان خرما و انگور باشد که از وسط آنها آب بگذرد تا تو و ما همگی از میوههاي آن بخوریم، و یا آسمان را تکّه تکّه کرده
و اگر بینند که پارهاي از آسمان فرو میافتد گویند: ابري » : و بر سر ما اندازي، همان طور که تو خود [این آیه را] بر ما خواندهاي
شاید پس از آن تو را تصدیق کنیم. سپس افزود: هرگز بتو ایمان نمیآوریم مگر اینکه خدا و فرشتگان « است توده شده- طور: 44
را رویاروي ما- براي گواهی درستی گفتار خود- بیاري، یا تو را خانه از زر باشد که از آن باندازهاي بما طلا دهی که بینیاز گشته
آري، هر آینه آدمی سرکشی میکند و از حدّ میگذرد. از آن رو که خود را بینیاز و » : و طغیان کنیم، چنان که خود میگویی
سپس گفت: یا در آسمان بالا روي- و بالا رفتن و صعودت را هرگز باور نداریم- ص: ،« توانگر بیند- علق: 6 و 7
صفحه 23 از 184
44 تا بر ما نوشتهاي فرو آري که آن را بخوانیم که [در آن نوشته باشد]: از خداي عزیز و حکیم به عبد اللَّه بن أبی امیّه مخزومی و
همراهانش، به رسول من محمّد، ایمان بیاورید و سخنانش را تصدیق کنید که او از جانب من است. تازه پس از انجام این اعمال و
مشاهده این آثار معلوم نیست که آیا بتو ایمان آوریم یا خیر، بلکه در نهایت خواهیم گفت: تمام این معجزات را از راه شعبده و
سحر ما انجام دادهاي؟! ( 1) رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: اي عبد اللَّه آیا چیزي از کلامت باقی مانده؟ گفت: اي محمّد!
آیا آنچه برایت گفتم کافی نبود؟ آري سخنم پایان یافت، حال اگر در مقابل آنها دلیل و برهانی داري بیپرده بیان کن. پیامبر
عرضه داشت: خدایا تو هر صدایی را میشنوي و به هر چیزي عالمی، سخنان بندگانت را دریافتی!. در این هنگام این آیه شریفه
و [مشرکان] گفتند: این پیامبر را چیست که غذا میخورد و در بازارها راه میرود؟ چرا فرشتهاي بر او فرو نیامده تا با » : نازل شد که
وي بیمکننده باشد. یا چرا گنجی [از آسمان] به سویش افکنده نمیشود، یا چرا او را بوستانی نیست که از آن بخورد؟ و ستمکاران
بنگر که چگونه براي تو مثلها زدند، پس » : سپس خداوند فرمود .« گفتند: جز مردي جادو زده را پیروي نمیکنید- فرقان: 7 و 8
بزرگ و بزرگوار است آن [خداي] که اگر خواهد تو را بهتر از » : باز فرمود ،« گمراه شدند و از این رو راه نتوانند یافت- إسراء: 48
.« این دهد ص: 45 بوستانهایی که از زیر [درختان] آنها جویها روان باشد و براي تو قصرها پدید کند- فرقان: 10
پس شاید از اینکه [کافران مکّه] میگویند: چرا گنجی بر او فرو نیامده، یا فرشتهاي با او » - سپس این آیه نازل شد:- اي محمّد
نیامده، برخی از آنچه را به تو وحی میشود فروگذاري و سینهات از آن تنگ شود؛ جز این نیست که تو بیم دهندهاي، و خدا بر هر
و گفتند: چرا فرشتهاي بر او فرو نیامده؟ و اگر فرشتهاي » : و این آیه خطاب به پیامبر نازل شد .« چیز نگاهبان است- هود: 12
میفرستادیم همانا کار گزارده میشد- هلاك میشدند- و دیگر مهلت نمییافتند. و اگر او را فرشتهاي میکردیم بازهم او را [به
1) سپس ) .« صورت] مردي میساختیم و آنچه را [اکنون بر خود و دیگران] پوشیده میدارند بر آنان پوشیده میداشتیم- انعام: 8 و 9
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به عبد اللَّه مخزومی فرمود: جواب اینکه- که من همچون شما غذا میخورم؛ و این با رسول خدا
بودن هیچ منافاتی ندارد- این گونه است که انتخاب نماینده و رسول فقط در اختیار خداست و بس، و هر چه کند محمود و
گوید، مگر نمیبینی بعضی را فقیر و نادار « چگونه » و « براي چه » پسندیده است، و هیچ کس را نشاید که لب به اعتراض گشوده و
نموده، و برخی را دارا و غنی، و گروهی را عزیز و محترم فرموده، بعضی را خوار و ذلیل، و جماعتی را مریض و بیمار، و دستهاي را
تندرست و سالم، و گروهی را شریف، و جماعتی را خوار فرموده است، و همه آنان غذا میخورند. با این حال هیچ کدام در حکم
خدا حقّ اعتراضی ندارند، که فقیر و نادار یا غنی و دارا، وضیع یا عزیز، یا افراد زمینگیر حقّ گله داشته و به درگاه خداوند متعال
عرضه نمایند: ص: 46 چرا ما را بدین حال در آوردي و دیگران را سالم و سلامت!. و وضعیت باقی گروههاي
اجتماعی از قبیل ذلیل و عزیز، زشت و زیبا، به همان منوال سابق است، و چنانچه هر کدامشان در برابر حکم خدا لب به اعتراض
گشایند در این صورت مخالف و معترض مقرّرات، و کافر به احکام الهی خواهند شد. و پاسخ پروردگار متعال به آنان این خواهد
من سلطان جهان هستم، پائین- برنده و بالا برندهایم، فقر و بینیازي بدست من، و عزّت و ذلّت در ید قدرت من است، منم » : بود که
که مریض میکنم و سلامتی میبخشم، و شما همه بندگان من بوده و باید [در برابر تقدیر و حکم من] تسلیم و مطیع باشید، در این
صورت بندگان مؤمن من خواهید بود، و إلّا عاصی و کافر بوده، و به مجازات من هلاك گردید. ( 1) سپس این آیه بر آن حضرت
که به من وحی میشود که خداي شما یگانه است- کهف: » که غذا میخورم « بگو من آدمیی هستم همچون شما » : نازل شد که
یعنی: به آنان بگو من در ساختار بشري مانند شما هستم، جز آنکه پروردگارم مرا به مقام نبوّت اختصاص فرموده، همان طور .«110
که برخی از انسانها را به ویژگی خاصّ ی اختصاص داده، و همان گونه شما حقّ اعتراض به هیچ یک از آنان- غنی، سالم، زیبا- را
ندارید، نسبت به مقام نبوّت من نیز حقّ اعتراض نداشته و باید مطیع و تسلیم باشید. سپس رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله افزود: امّا
سلاطین روم و فارس- به فراخور حالشان- فرستادگان خود را جز از افراد صاحب جاه و مال انتخاب » : پاسخ این گفتارتان که
صفحه 24 از 184
این است « نمیکنند، ص: 47 و پروردگار جهانیان از این لحاظ فوق بشریّت است، و شایستهتر به رعایت این اصل
که: تدبیر و حکم، مخصوص خود خداوند بوده، و بنا به پیشنهاد و فکر و حساب شما عمل نمیکند، بلکه هر طوري که خود
تشخیص دهد عمل کرده و حکم مینماید، و در تمام این اعمال محمود و پسندیده است. ( 1) اي عبد اللَّه! خداوند رسول خود را
تنها براي این مبعوث ساخته تا به مردم آداب دینی آموخته و ایشان را به سوي خداپرستی دعوت کند، و در این راه تمام تلاش خود
را شبانه روز مصروف دارد، در این حال آیا مأموریّتی به این سنگینی از عهده کاخدار و صاحب نوکر و خدمتگار بر میآمد؟ که
صد البتّه رسالت؛ تباه، و کار؛ عقیم میماند، چرا که قصرنشین پیوسته درون قصرش محجوب و بواسطه خدم و حشم از دسترس
مردم دور مانده و میان او و مردم فاصله میافتاد، و همین فاصله و حجاب- که طبع پادشاهان است- فساد و تباهی را- از آنجا که
نمیدانند و درك نمیکنند- در مملکت و میان مردم جاري میسازد. اي عبد اللَّه! بیشکّ خداوند مرا که هیچ مالی ندارم، به مقام
نبوّت برگزید تا قدرت و قوّت خود را به شما بفهماند، زیرا همو یار و حامی رسول خود است، که نه میتوانند او را به قتل رسانند،
و نه مانع رسالت و مأموریّت او شوند، و این خود روشنترین دلیل بر قدرت خدا و ناتوانی شماست، و در آینده مرا بر شما غالب و
چیره ساخته و بر شهرهاي شما مسلّط میگرداند، و أهل ایمان و مخالفان مذهب شما را بر تمام بلاد حاکم میفرماید. الاحتجاج،
اگر تو پیامبري باید همراهت » : 1) سپس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: امّا پاسخ این مطلب که میگوئید ) ج 1، ص: 48
این « فرشتهاي میبود که تو را تایید نموده و ما هم او را مشاهده کنیم، بلکه باید خود پیامبر از جنس فرشتگان باشد نه از جنس بشر
است که: باید دانست که فرشته با حواسّ ظاهري قابل رؤیت نیست، چرا که از جنس بشر نبوده و از جنس لطیفی مانند هوا است. و
چنانچه در قوّه بینایی شما افزوده شود که بتوانید آن را رؤیت کنید، قهرا خواهید گفت: این بشر است و فرشته نیست. زیرا ظاهر
شدن فرشته براي شما فقط بصورت بشري خواهد بود که با آن مأنوسید، تا گفتارش را درك کرده، و خطاب و مرادش را دریابید،
در این حال چگونه صدق گفتار آن فرشته را دریافته و حقّ سخنانش را تشخیص میدادید؟ بلکه خداوند تنها بدین منظور موجودي
از نوع بشر را براي نبوّت برگزید، معجزاتی را که در طبع و سرشت آدمی نیست- همان طور که خود قبول دارید- بدست او جاري
ساخت تا خود گواهی بر صدق گفتار او از طرف خدا باشد، و اگر این خوارق عادات آدمی را فرشتهاي به شما نشان میداد، هیچ
جاي تشخیصی به معجزه بودن آن براي شما باقی نمیماند، زیرا این اعجاز در صورتی محقّق میشود که فرشتگان دیگر از آوردن
مثل آن عاجز باشند، همان طور که پرواز پرنده، براي همنوعانش معجزه نیست، ولی پرواز بشر، براي دیگر انسانها معجزه است.
ص: 49 بنا بر این خداوند متعال کار را بر شما آسان نموده، تا در شناخت رسول دچار زحمت نشده، و براحتی
« تو آدم سحرشدهاي » : بتوانید با او تماس گرفته و گفتگو نمایید. ( 1) سپس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: امّا اینکه گفتی
چگونه این سخن در باره من درست است، در حالی که خود معترفید که من در کمال صحّت و سلامتی جسمی و روحی بوده و
هستم، و در تمام این مدّت چهل سال که از عمر من میگذرد، کوچکترین خطا و لغزش و کج اندیشی، یا خیانت و دروغی در
سخنان من ندیدهاید. آیا گمان میکنید- کسی در طول این چهل سال- با نیروي اراده و قدرت خود توانسته در نهایت درستی و
امانت خود را حفظ و تامین کند، یا این کار تنها در اثر حمایت و توجّه و عنایت خداوند جهانیان بوده؟ و این همان فرمایش الهی
بنگر که چگونه براي تو مثلها زدند- چگونه تو را وصف کردند- پس گمراه شدند و نتوانند که راهی بیابند- » : است که فرموده
تا آنجا که براي اثبات دعوي باطل خود- که هیچ بر تو پوشیده نیست- دلیل و برهانی ندارند. سپس رسول گرامی اسلام .« فرقان: 9
چرا این قرآن بر دو مرد بزرگ مکّه و طائف: ولید بن مغیره، و عروة بن مسعود؛ نازل » : صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: امّا اینکه گفتی
باید دانست که جاه و مال نزد خداوند متعال؛ آنچنان که در نظر تو ارزش و اعتبار دارد نیست، و اگر تمام دنیا الاحتجاج، «؟ نشد
ج 1، ص: 50 نزد خداوند بقدر پر مگسی قیمت داشت ذرّهاي از آن را به کافر و مخالف خود عطا نمیکرد، بلکه باید دانست که
تقسم رحمت بدست خداوند بوده و تنها اوست که هر چه بخواهد در باره بندگان انجام میدهد، و آن طور که میخواهد نظر خود
صفحه 25 از 184
را اعمال میفرماید، و در این راه بر خلاف شما از هیچ کس ترس و واهمه ندارد و ملاحظهاي نداشته، و مال و جاه و تمامی عناوین
دنیوي در برابر اراده خداوند کوچکترین تأثیري نخواهد داشت. پس بدین خاطر به نبوّت او پی بردید. و شما در انتخاب پیامبر به
مال و جاه او طمع کرده و هر دو را در اختصاص آن دخیل دانستید، و بهمین منوال درستی و دلدادگی را در تقدیم کسی که
سزاوار این مقام نیست داخل میکنید، و ملاك خداوند با همه اینها متفاوت است. ( 1) و رفتار خداوند متعال تنها بر اساس عدالت و
حقیقت بوده، و فقط کسی را براي این مقام برمیگزیند که در طاعت و خدمتگزاري او، از برترین و پرتلاشترین مردم باشد، و نیز
کسی را وامیگذارد که در طاعت و فرمانبرداري او از همه کندتر باشد. و چون ویژگی خداوند این گونه است که هیچ توجّهی به
مال و جاه ندارد- که هر دوي آنها از تفضّل اوست- و در این تفضّل و عنایت هیچ وجوب و ضرورتی نیست که چون به بندهاي
عنایت فرمود مجبور باشد که او را مشمول نعمت دیگري چون مقام رسالت سازد، و در این امر کسی را نشاید که او را بر خلاف
، میلش وادار نموده و در انعامش الزام نماید، که خداوند پیش از آن، همه بندگان را غرق نعمات خود ساخته است. الاحتجاج، ج 1
1) اي عبد اللَّه! آیا مشاهده نمیکنی که چطور کسی را ثروت داده و چهرهاش را زشت ساخته؟ و دیگري را زیبا نموده ) ص: 51
ولی از مال دنیا فقیرش ساخته؟ و شخصی را مقام و رتبه داده ولی بروزگار بینوایی انداخته، و دیگري را نعمات ظاهري بخشیده ولی
در مقام و رتبه تهی داشته؟ سپس هیچ یک از افراد این گروهها نمیتواند دعوي نعمت دیگري را کرده و از نبودش شکایت کند،
مثلا: ثروتمند جمال و زیبایی دیگري را بخواهد، و از زشتی صورت خود گله کند، یا زیبارو، ثروت دیگري را بخواهد و از فقر
بنالد، و فرد شریف و معتبر چشم براه ثروت دیگري بوده و از نبودش شکایت کند. بلکه در تمامی این امور حکم تنها از آن خداوند
جهانیان است و بس. هر گونه که بخواهد تقسیم میکند و هر طور اراده نماید عمل میکند، او در افعال حکیم است و پسندیده، و
در پاسخشان «؟ و گفتند: چرا این قرآن بر آن دو مرد بزرگ مکّه و طائف نازل نشد » : این همان فرمایش خداوند متعال است که
مائیم که میان آنان مایه گذرانشان را در زندگی دنیا » «؟ آیا آنان رحمت پروردگار تو- نبوّت- را بخش میکنند » فرمود: اي محمّد
پس آنان را از لحاظ مراتب ظاهري طبقهبندي کردیم: جماعتی را محتاج دیگري ساختیم، « بخش کردهایم- زخرف: 31 و 32
گروهی را به مال دیگري، و آن دیگر را به متاع و خدمتش نیازمند نمودیم، همچنان که میبینی پادشاهان بزرگ و ثروتمندترین
مردم دنیا محتاج تهیدستترین افراد به لحاظ ص: 52 متاع و نیروي کار و فکر و تدبیر و علم آنانند، و پادشاهان تا
زمانی که به مطلوبشان برسند دست بدامن همین شخص فقیرند، و فقیران نیز محتاج مال و ثروت پادشاهند. و هیچ کدام از این
و» : گروهها حقّ ندارند از آنچه به ایشان رسیده گله و شکوه داشته و زبان به اعتراض گشایند. ( 1) سپس در ادامه آیه شریفه فرمود
سپس افزود: اي محمّد به آنان بگو: ،« پایههاي برخی را بر برخی برتر داشتهایم- در روزي و جاه- تا برخی دیگر را به خدمت گیرند
یعنی: از تمام آنچه از اموال دنیا فراهم کردهاند بهتر ،« و بخشایش پروردگار تو از آنچه گرد میآورند بهتر است- زخرف: 32 »
هرگز تو را باور نداریم تا براي ما از زمین [مکّه] چشمهاي » : است. سپس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: امّا این سخنت که
تا آخر کلامت، همه ناشی از جهالت و غفلت شما است که این چنین سفارشاتی به محمّد رسول خدا نمودید. زیرا: « روان سازي
-1 ] جاري شدن چشمه آب در زمین مکّه و وقوع آن هیچ دلیلی بر نبوّت من نخواهد بود، شأن و مرتبه فرستاده خدا بالاتر از آن ]
است که جهل جاهلان را مغتنم شمرده و با یاوه و باطلی بر آنان احتجاج کند. [ 2-] و تکّه شدن آسمان و فرو ریختن آن موجب
هلاك و نابودي تو است، و خداوند معجزات را براي الزام بندگان به تصدیقش میآورد نه براي نابودي و هلاکشان، ولی تو با این
درخواست موجب مرگ خود میشوي، و پروردگار جهانیان مهربانتر به بندگان، ص: 53 و داناتر به مصالح ایشان
3-] و دیگر آنکه معجزاتی که تو خواستی محال و دور از عقل است، ] ( است، که به خواسته شما آنان را نیست و نابود نماید. ( 1
ولی رسول ربّ العالمین آن را بتو میفهماند، و حجّت و بهانهات را باطل ساخته، و راه مخالفت را بر تو میبندد، و در آخر با حجّت
و براهین الهی تو را مجبور به قبول آن میسازد. [ 4-] و دیگر آنکه تو- همچنان که خود معترفی- فرد سرکش و معاندي هستی که
صفحه 26 از 184
نه حجّتی را میپذیري و نه به برهانی گوش میدهی، و دواي چنین فردي تنها عذاب آسمانی است که خداوند فرو فرستد، و یا
ما بتو ایمان نمیآوریم مگر اینکه از زمین » : آتش جهنّم، یا در آخر پذیراي شمشیر دوستان او است. اي عبد اللَّه! امّا این گفتهاي که
ناشی از غفلت و جهالت ،« مکّه چشمه آبی جاري سازي تا غبار از زمینش شسته و آن را گود نماید که ما به آن محتاج و نیازمندیم
شما به حجّت و دلائل خداوند متعال است. اي عبد اللَّه! آیا تو فکر میکنی انجام آن معجزات، دلالت به مقام رسالت من میکند؟
گفت: نه. فرمود: مگر تو در شهر طائف صاحب باغ و بستان نیستی؟ آیا پیش از این زمینهاي آنجا سخت و سنگلاخی نبوده و تو آن
را با زحمت اصلاح نموده و باغ و بستانی ترتیب داده و چشمههاي آب در روي زمینش جاري ساختهاي؟ گفت: آري. الاحتجاج،
1) فرمود: و آیا کسان دیگري نیز چون تو این اصلاحات را انجام ندادهاند؟ گفت: آري. فرمود: آیا با این اصلاحات ) ج 1، ص: 54
تو و آنان میتوانید دعوي نبوّت کنید؟ گفت: خیر. فرمود: پس جاري کردن آب، و داشتن باغ و بستان نمیتواند دلالتی بر مقام
ما بتو ایمان نمیآوریم مگر اینکه در میان مردم و چون دیگران راه » : رسالت من داشته باشد، و این پیشنهاد مانند اینست که بگویید
یا تو را [در این سرزمین لم یزرع] باغ سبز و خرّمی از درختان خرما و انگور باشد که از » امّا این سخنت که .« روي و غذا بخوري
مگر شما در طائف باغ انگور و خرما ندارید که از وسط آنها آب « وسط آنها آب بگذرد تا تو و ما همگی از میوههاي آن بخوریم
میگذرد، که هم خود از آن میخورید و هم به دیگران میدهید؟ آیا شما با داشتن این امکانات میتوانید دعوي نبوّت کنید؟
گفت: نه. فرمود: پس این چه درخواست و سفارشی است که به فرستاده خداوند میکنید، با اینکه به تصدیق خود شما نمیتواند
دعوي نبوّت بر شما باشد، بلکه انجام آنها نشان از کذب او دارد. زیرا او در آن زمان به باطل احتجاج نموده، و ناچار عقل و دین
یا از آسمان، چنان که دعوي » : ضعفا را میفریبد. و رسول ربّ العالمین برتر و منزّه از این رفتار است. امّا این سخنت که گفتی
و اگر بینند که پارهاي از آسمان فرو میافتد [باز هم » : 1) زیرا تو خود گفتی ) کردي، پارههایی فرو افکنی، ص: 55
البتّه شما خود میدانید فرو آمدن آسمان موجب هلاکت و مرگ شماست، و این با ،« ایمان نیارند و] گویند: ابري است توده شده
مقصود بعثت و رسالت مغایر است، زیرا رسول ربّ العالمین مهربانتر از آن است که چنین کاري کند، بلکه او تنها به اقامه حجّت و
دلائل خداوندي میپردازد، و پر واضح است که این اقامه برهان فقط در اختیار پروردگار متعال بوده، و مردم را در آن انتخاب هیچ
گونه حقّی نیست، زیرا مردم غالبا در صلاح و فساد خود جاهل و بیخبرند و خواستههایشان مختلف و متضادّ است، تا آنجا که
وقوع آن ناممکن و ناشدنی است. و در صورتی که خواستههاشان واقعی باشد ممکن است گروهی فرو افتادن آسمان را پیشنهاد
کنند و دیگران تقاضاي بالا رفتن زمین به آسمان و افتادن روي آن را کنند، و این خواسته باهم متضادّ بوده و منافات دارد یا وقوع
آن محال و ناممکن است، و تدبیر خداوند با عزّت و جلال به محال و ناممکن تعلّق نمیگیرد. سپس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله
فرمود: اي عبد اللَّه، آیا تا بحال سابقه داشته که طبیبی داروهاي مریضهایش را مطابق دلخواه آنان تجویز کرده باشد؟! پر واضح
است که تجویز دارو تنها بنا بر صلاحدید خود طبیب میباشد، چه مریض را خوش آید یا مکروه دارد. و در این مثال شما مریض، و
خداوند طبیب حاذق شما است. اگر به دستوراتش عمل کنید شما را شفا بخشد، و در صورت نافرمانی بیمار و مریضتان کند.
1) اي عبد اللَّه! کی دیدهاي که شخص مدّعی حقّی در جایگاه اقامه شاهد و دلیل مجبور شود که از نظر ) ص: 56
طرف مقابل خود پیروي کرده و طبق درخواست او برهان بیاورد؟ که در چنین صورتی حقوق مردم پایمال شده و دیگر هیچ تفاوتی
یا » میان ظالم و مظلوم، صادق و کاذب نخواهد بود. سپس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: اي عبد اللَّه! امّا این سخنت که
از جمله امور محال و ناممکنی است که « خدا و فرشتگان را رویاروي ما- براي گواهی درستی گفتار خود- بیاري و ما آنها را ببینیم
در نهایت سستی و ضعف میباشد. زیرا پروردگار جهانیان از تمامی صفات مخلوقین از قبیل حرکت و محسوس بودن و مقابل شدن
و آمدن منزّه است، پس درخواست شما ریشه در این امور محال و ممتنع دارد، و جز این نیست که شما خداوند را با بتان ضعیف و
ناقص خود- که عاري از شنوایی و بینایی وادار کند و هیچ نیازي را از شما برطرف نمیکنند- مقایسه نموده و چنین پیشنهادي را
صفحه 27 از 184
نمودهاید. اي عبد اللَّه! مگر تو در مکّه و طائف باغ و زمین و ملک نداري و براي آنها مباشري قرار ندادهاي؟ گفت: آري. فرمود:
آیا امور مربوط به آن املاك را خودت مستقیما رسیدگی میکنی یا از طریق نمایندگانت به آن امور میپردازي؟ گفت: توسّط
ما این » نمایندگانم. فرمود: فکر میکنی اگر روزي کارگران و مباشرانت در آنجا به نمایندگان تو بگویند: ص: 57
چه خواهی کرد، « نمایندگی را از شما نمیپذیریم مگر اینکه خود عبد اللَّه مخزومی را بیاورید تا در حضور او گفتههایتان را بشنویم
آیا قبول میکنی، و آیا حقّ چنین رفتاري را دارند؟ گفت: نه. ( 1) فرمود: پس نمایندگانت چه کنند؟ آیا نباید از طرف تو علامت و
نشانهاي داشته باشند تا دعوي آنان را تصدیق نموده و اقداماتشان را نافذ بدانند؟ گفت: آري. فرمود: حال بگو ببینم اگر نمایندهات
این ،« برخیز و با من بیا، چون آنان پیشنهاد کردهاند که تو با من حاضر باشی » : پس از شنیدن سخن آنان نزد تو بازگشته و بگوید
مخالف امر تو نیست، و تو نخواهی گفت: تو فقط رسول و فرستاده منی، مشیر و آمر؟ گفت: آري [همین را میگویم]. فرمود: پس
چطور پیشنهادي را که بر کارگران و مباشرانت جایز نمیدانی بر رسول ربّ العالمین روا میداري؟ از رسول پروردگار جهانیان چه
انتظاري داري؟ نکند میخواهی با امر و نهی بر مولاي خود عیبگیري کنی، حال اینکه تو خود چنین رفتاري را از نمایندهات نه
میپسندي و نه آن را روا میداري، و أصلا آنان حقّ چنین رفتاري را دارند؟ گفت: خیر. فرمود: اي عبد اللَّه این حجّت و دلیل
1) و امّا این سخنت- اي عبد ) قانعکنندهاي است که پاسخ تمام پیشنهادات تو را روشن و مبرهن میسازد. ص: 58
بگو ببینم مگر سلطان مصر خانههاي پر از طلا ندارد؟ گفت: آري. ،« یا تو را خانهاي از زخرف- که همان طلاست- باشد » : اللَّه- که
فرمود: آیا بخاطر این طلاها میتواند ادّعاي نبوّت کند؟ گفت: نه، نمیتواند. فرمود: پس طلا داشتن محمّد نیز نمیتواند بر نبوّت و
صدق دعوي او دلالت کند. و محمّد هرگز از جهل تو براي اثبات نبوّت خود استفاده نخواهد کرد. و امّا این سخنت- اي عبد اللَّه-
حال ،« و بالا رفتنت را هرگز باور نداریم تا بر ما نوشتهاي فرو آوري که آن را بخوانیم » : سپس گفتی ،« یا در آسمان بالا روي » : که
اینکه بالا رفتن به سوي آسمان بمراتب دشوارتر از پایین آمدن است، و چون اظهار نمودید که در صورت صعود نیز شما ایمان
و « تا بر ما نوشتهاي فرو آري که آن را بخوانیم » : نخواهید آورد، بطور قطع پس از نزول کتاب نیز تسلیم نخواهید شد. سپس گفتی
پس با این رفتار تو معاند و منکر « پس از آوردن این نیز حاضر به ایمان آوردن نبوده و اطمینان حاصل نمیکنی » تصریح نمودي که
حجّت و دلائل خداوندي بوده و در نتیجه هیچ چارهاي بجز عذاب و فشار و گرفتاري به دست اولیاي خداوند یا ملائکه مأمور جهنّم
نداري. و خداوند حکمت رسا و جامع را بر من نازل فرموده تا پوچی و بطلان تمام پیشنهاداتت را اثبات نمایم. سپس خداوند [در
بگو پاك و منزّه است پروردگار من- که کسی بر او تحکّم کند- مگر من جز » - پاسخ سخنان باطلتان فقط] فرموده:- اي محمّد
منزّه است ص: 59 پروردگارم که مطابق میل و خواهش و دلخواه جاهلان کار کند، و من ،«؟ آدمی پیامبري هستم
نیز مانند شما بشر هستم، جز آنکه از جانب خداوند جهانیان مأمور به ابلاغ مطالبی شدهام، و دلیل و علامت من همانست که به من
عطا فرموده، و من نمیتوانم تکلیفی براي پروردگارم معیّن نموده و او را از کاري منع و پیشنهادي کنم، و چنانچه به سخنانتان گوش
بسپارم مانند همان نماینده پادشاه به سوي مخالفین میشوم که پس از مواجهه با آنان و شنیدن پیشنهادات جدیدشان بسوي سلطان
بازگشته و او را ملزم کند که مطابق میل و خواهش آنان رفتار کند. ( 1) در اینجا ابو جهل گفت: اینجا یک سؤال باقی میماند، و
آن اینکه مگر تو خود نگفتی که قوم موسی هنگامی که درخواست دیدن خدا را نمودند با نزول صاعقه سوختند؟ فرمود: آري.
گفت: در این صورت اگر تو پیامبر بودي ما نیز دچار سرنوشت آنان شده و میسوختیم، زیرا درخواست ما بسیار سنگینتر است،
هرگز بتو ایمان نیاوریم تا اینکه خدا و فرشتگان را رویاروي ما بیاري و ما » : و ما گفتیم « آشکارا به ما نشان بده » : قوم موسی گفتند
رسول گرامی اسلام فرمود: اي ابو جهل آیا قصّه ابراهیم؛ هنگامی که به مقام ملکوت بالا رفت را در این آیه .؟« آنها را ببینیم
و بدینسان ابراهیم را ملکوت آسمانها و زمین می- نمودیم [تا گمراهی قوم و یگانگی خدایش را دریابد] و تا از أهل » : شنیدهاي که
ص: 60 خداوند چون او را به آسمان بالا برد قدرت بینایی و دیدش را قوي گردانید، تا ،؟« یقین باشد- انعام: 75
صفحه 28 از 184
آنجا که ابراهیم بر زمین و بر اعمال ظاهر و پنهان مردم مطّلع گردید. در پی آن به مرد و زنی نگریست که مرتکب عمل فحشا
بودند. با دیدن این صحنه بر آن دو نفرین کرده و در دم هلاك شدند. سپس همین ماجرا تا سه بار براي افراد مختلفی رخ داد و او
اي ابراهیم دست از نفرین کردن بندگانم بردار! زیرا » : نیز نفرین نموده و هلاك شدند، در این هنگام خداوند به او وحی فرمود که
من پروردگاري مهربان و بخشاینده و حلیم هستم، گناه بندگانم ضرري بحال من ندارد همچنان که طاعتشان مرا سودي نمیرساند،
و من آنان را براي تشفّی خاطر مجازات نمیکنم، پس خود را در نفرین نمودن بندگانم نگه دار، زیرا [وظیفه تو فقط انذار است و]
مرا در حکومت و سلطنت جهان شریکی نیست، و هر گونه اختیار بندگان و جهانیان در دست من است، و عاقبت بندگان گنهکارم
از سه حال خارج نیست: ( 1) یا توبه کرده و من میپذیرم و گناهانشان را بخشیده و آن را میپوشانم. و یا بسبب نسل مؤمنی که در
آینده از آنان بوجود میآید عذابم را از ایشان باز میدارم، و والدین کافرشان را مهلت میدهم. و همین که آن نسل از اصلابشان
خارج شود آنان را عذاب نموده و مشمول گرفتاري و بلایم میسازم. و در غیر آن دو گروه، اگر بندهاي مرتکب گناه شود، در دنیا
، از عذابش صرف نظر کرده و او را بعذاب سخت و آتش سوزان قیامت وامیگذارم. که قهر و عذاب من باندازه الاحتجاج، ج 1
ص: 61 جلال و عظمت خودم میباشد. اي إبراهیم میان من و بندگانم را واگذار، زیرا من به آنان بیش از تو مهربانم! میان من و
ایشان را واگذار که من جبّار و حلیم، دانا و حکیم هستم، صلاح بندگانم را تشخیص داده، و قضا و قدر خود را بر آنان اعمال
1) سپس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: اي ابو جهل بدان که خداوند تنها بدین خاطر عذابش را از تو بازداشته ) .« میکنم
بدنیا آید. و کار مسلمین بجایی رسد که در صورت اطاعت خدا و «1» که میداند از صلب تو نسل پاکیزهاي چون پسرت عکرمه
رسول او نزد پروردگار عزیز و محترم گردند و گر نه عذاب بر آنان نازل گردد. و همچنین است کار سائر افراد قریش، با این
پیشنهاداتشان فقط مهلت داده شدهاند، زیرا خداوند میداند در آینده برخی از آنان به محمّد ایمان آورده و خوشبخت میشوند. و
پروردگار متعال مانع این سعادت نشده و از آنان دریغ نمیفرماید. و یا بخاطر اینکه شاید فرزند مؤمنی از او متولّد شود، پدر را
مهلت دهد تا فرزند به سعادت رسد، و اگر رعایت این نکته نبود عذاب بر همه آنان نازل میشد. اي ابو جهل به آسمان بنگر!. او
چشم خود به آسمان دوخت و ناگهان دربها گشوده گشت و آتشهایی به خطّ راست به سمت آنان فرود آمد، بطوري که همه آنان
1) رسول خدا صلّی ) خصوصا ابو جهل حرارتش را حسّ کرده و از ترس بخود لرزیده و مضطرب شدند. ص: 62
اللَّه علیه و آله فرمود: نترسید، خداوند نمیخواهد شما را به این عذاب آسمانی هلاك کند، و فقط آن را براي عبرت شما ظاهر
فرموده است. سپس جماعت مشرکین همچنان که سر به آسمان داشتند متوجّه شدند انواري از پشت آنان به سوي آتش یورش
آورده و آنها را به آسمان راندند. رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: برخی از این انوار که مشاهده نمودید، نورانیّت گروهی
است که از میان شما به من ایمان خواهد آورد و خداوند او را خوشبخت مینماید، و بعضی از آن انوار، نورانیّت جماعتی از
23 - و از امام عسکريّ علیه السّلام ( شماست که در آینده نزدیک از نسل پاك شما ظاهر شده و از میان کافران مؤمن میشوند. ( 2
نقل است که از حضرت علیّ (علیه السلام) سؤال شد: اي أمیر مؤمنان آیا براي رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم) معجرهاي
چون معجزه حضرت موسی علیه السّلام- بلند کردن کوه و نگه داشتن آن در بالاي سر مخالفین- بوده است؟ أمیر المؤمنین علیه
السّلام فرمود: آري، قسم بخدایی که او را به پیامبري مبعوث فرمود؛ هیچ معجزهاي براي پیامبري از پیامبران گذشته تا امروز نبوده
است مگر اینکه نظیر همان و بالاتر از آن براي رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله ظاهر شده است. هنگامی که پیامبر گرامی در مکّه
دعوت خود را اظهار نموده و خواسته خداوند را آشکار ساخت، اعراب او را با سختترین عداوت ص: 63 و انواع
نیرنگ متّهم ساخت، در همان ایّام روزي قصد آن بزرگوار را کردم- زیرا من نخستین مسلمان بودم، پیامبر در روز دو شنبه مبعوث
شد و من فرداي همان روز سه شنبه پشت سر آن حضرت نماز خواندم، و تا هفت سال پیوسته با او نماز میخواندم، تا اینکه گروهی
دیگر مسلمان شدند، پس از آن خداوند دین او را تایید فرمود- ( 1) مشرکان نزد آن حضرت آمده و گفتند: اي محمّد، تو خیال
صفحه 29 از 184
میکنی فرستاده پروردگار جهانیانی، و به این مقدار بسنده نکرده میپنداري از تمام پیامبران افضل و برتري؟! اگر چنین است تو نیز
معجزهاي روکن، و بنا به گفته خودت انبیاي گذشته نیز همه داراي آیت و معجزهاي بودهاند. مانند نوح نبی که مخالفینش در آب
غرق، و او و پیروانش در کشتی نجات یافتند. و آتش براي ابراهیم سرد و سلامت شد. و کوه بالاي سر قوم موسی نگه داشته شد تا
اینکه تمام مخالفین در برابر دعوتش سر تسلیم فرود آوردند. و عیسی که مردم را از آنچه در خانههایشان میخوردند و پنهان
میساختند خبر میداد. در این هنگام مشرکان چهار گروه شدند، و هر کدام معجزه یکی از انبیاي نامبرده را تقاضا نمود. پیامبر
فرمود: وظیفه من فقط انذار و بشارت آشکار شماست. و براي اثبات دعوي ص: 64 خود، معجزهاي آشکار همچون
قرآن را آوردهام، و با اینکه به زبان خود شماست همه نوع بشر از عرب و غیر عرب از ایستادگی و مخالفت در برابر آن عاجز و
ناتوانید، و بهمین خاطر قرآن حجّتی آشکار بر شماست. و پس از آن هیچ سفارشی به خدا نمیکنم، و بر پیامبر جز رساندن آشکار
پیام به معترفین به حجّت صدق و آیت حقّ او نیست، و پس از اتمام حجّت، دیگر رسول حقّ ندارد بدلخواه دیگران و مطابق هوي و
هوس مردم از خداوند معجزات دیگري بخواهد، و در راه اثبات دعوي خود از مخالفین تبعیّت کند. ( 1) در این هنگام جبرئیل علیه
السّلام نازل شده و گفت: اي محمّد! خداوند والامقام پس از ابلاغ سلام میفرماید: من تمام معجزات درخواستی قوم را ظاهر
میکنم، تا جاي هیچ عذر و بهانهاي باقی نماند، اگر چه اینها- جز گروهی که خودم حفظشان کنم- بر کفر و عناد خود باقی
خواهند ماند. پس به درخواستکنندگان معجزه نوح بگو: به جانب کوه ابو قبیس روید، و در دامنه همان کوه، معجزه را خواهند
و به طالبان معجزه ابراهیم علیه السّلام «1» . دید، و هنگام رسیدن مرگ دست بدامن این و دو کودکی که روبرویش هستند شوید
بگو به هر سمت از اطراف شهر مکّه که خواستند، ص: 65 بروند، در همان جا معجزه ابراهیم و آتش را خواهید
دید، و هنگام اصابت بلا در آسمان زنی را خواهید دید که قسمتی از روبندش را رها نموده. پس به آن چنگ زنید تا شما را از
مرگ نجات داده و آتش را از شما دور سازد. ( 1) و به گروه سوم که از تو معجزه موسی را خواستند بگو: رهسپار سایه کعبه شوند،
در آنجا معجزه موسی را خواهند دید، و در همان جا عمویم حمزه آنان را نجات خواهد داد. و به گروه چهارم- به سرکردگی ابو
جهل- بگو: اي ابو جهل نزد من بمان تا اخبار این سه گروه به تو واصل شود، زیرا معجزه درخواستی تو در نزد من میباشد. پس ابو
جهل به آن سه گروه گفت: برخیزید [به همان مکانها که گفت] پراکنده شوید تا پوچی گفته محمّد برایتان آشکار و واضح شود.
پس به همان ترتیب گروه اوّل به کوه ابو قیس، و گروه دوم به صحراي لم یزرع، و گروه سوم به سوي سایه کعبه رفتند، و همان را
که خداوند با عزّت و جلال وعده داده بود دیدند، و همگی مؤمن به سوي رسول خدا بازگشتند، و هر کدام از آنان که مشاهداتش
را بازگو میکرد، او را به اعتراف و ایمان به خدا ملزم میساخت. در اینجا ابو جهل تا رسیدن گروه آخر از پیامبر مهلت خواست.
آوردم در اینجا بخاطر ایجاز و « مفاخر فاطمیّه » بجهت آنکه ادامه حدیث را در کتاب » [: ص: 66 [مؤلّف کتاب گوید
1) [ادامه حدیث:] أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: وقتی گروه سوم ) .« اختصار در کلام از ذکر باقی حدیث صرف نظر نمودم
آمدند و مشاهدات عینی خود را باز گفتند، همگی به خدا و رسول مؤمن شدند، در این حال پیامبر به ابو جهل فرمود: این هم گروه
سوم، اکنون نزدت بازگشته و تو را از مشاهداتشان مطّلع نمودند. ابو جهل گفت: من که از راست و دروغ بودن سخنشان مطمئنّ
نیستم، آیا مشاهداتشان واقعی بوده یا به خیالشان آمده؟ و من فقط زمانی ایمان خواهم آورد که معجزات عیسی را مشاهده نمایم، و
گر نه هیچ الزامی به تصدیق این گروهها نخواهم داشت. پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: اي ابو جهل، اگر تو در پذیرش
این جماعت انبوه، که در راه بدست آوردن مشاهداتشان رنج بسیار بردهاند هیچ الزامی نداري، چگونه نقل افتخارات اجداد و
معایب دشمنان گذشتهات را پذیرفته و آنها را باور میکنی؟ و چگونه اخبار منقول از چین و عراق و شام را تصدیق مینمایی؟ و آیا
ناقلان آن ص: 67 اخبار به هر شکلی پایینتر از این جماعتی نیستند که مشاهداتشان را از آن معجزات برایت باز
گفتند؟ همان گروهی که براي اثبات باطلی، متوسّل به دروغ نمیشوند، مگر اینکه در برابرشان کسی باشد که دروغ تحویلشان
صفحه 30 از 184
دهد، و مطالبی مخالف اخبارشان بگوید. آگاه باشید هر گروهی به آنچه مشاهده نموده قانع شده است، و تو اي ابو جهل از کسی
که دیده و مشاهده نموده، شنیدي و قانع شدي. ( 1) سپس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله درخواست او را مبنی بر معجزات عیسی
علیه السّلام، از اینکه در خانه چه خورده و چه چیز را ذخیره و پنهان نموده، و زنده کردن پرنده بریان شده- به دست با عظمت
خداوند-، و بزبان آوردن همان پرنده که ابو جهل با آن چه کرده، همه و همه را به انجام رسانید. ولی ابو جهل هیچ یک از آنها را
قبول نکرد و نپذیرفت، بلکه تمام سخنان پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله را تکذیب و انکار نمود، تا آنجا که دست آخر پیامبر به او
فرمود: اي ابو جهل، آیا آنچه دیدي برایت کافی نبود؟ ایمان بیاور تا از عذاب خداوند در امان بمانی. و ابو جهل در جواب گفت:
من گمان میکنم که تمام آنها خیالات و اوهام بوده است. رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: آیا هیچ فرقی بین مشاهدات و
، شنوایی خود از مرغ بریانی که خداوند متعال بزبانش آورد و آنچه خود و دیگران از گروه قریش و اعراب دیدند الاحتجاج، ج 1
ص: 68 و کلام آنان را شنیدي قائل نیستی؟ گفت: نه. فرمود: پس از کجا در مییابی تمام آنچه که با حواست درك کردهاي خیال
و اوهام نبوده؟ گفت: آنها تصوّر و اوهام نبوده است. رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: آنها خیال و اوهام نبوده، و گر نه
چگونه به مشاهدات خود در جهان اعتماد مینمودي؟
نامه ابو جهل به رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله پس از هجرت به مدینه و پاسخ آن حضرت به نقل از امام حسن عسکريّ علیه السّلام
نامه ابو جهل به رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله پس از هجرت به مدینه و پاسخ آن حضرت به نقل از امام حسن عسکريّ علیه
24 - آن نامه را با لحنی تهدیدآمیز این گونه شروع کرد: اي محمّد، افکار و اندیشههاي نادرست و پریشانت، شهر مکّه را ( السّلام ( 1
برایت تنگ نمود و تو را به سوي یثرب روانه ساخت، و پیوسته آن افکار، و تجاوز از حدود، تو را به سمت فساد و هلاکت سوق
داده و مردم یثرب را به بیابان فناء و هلاکت کشانده و در آتش سوزان خواهد سوزاند و جز این نمیبینم که عاقبت، مردان قریش
براي نابودي و محو آثار و دفع زیان و گرفتاریت با هم متّحد شده بر تو میشورند، و تو همراه اطرافیان نادانت که فریب حرفهایت را
خوردهاند با آنان روبرو خواهی شد، و یارانت از ترس مرگ خود و أهل و عیال و فقر و بیچارگی ص: 69 پس از
هلاکت ناگزیر به تو کافر شده و دشمنی میکنند، زیرا باور دارند که دشمنانت پس از شکست تو و ورود جابرانه به شهرشان دیگر
بین دوست و دشمنت تفاوتی قائل نبوده و همه را از لب تیغ بگذرانند، و خانواده و اموالشان را- همچون أهل و عیال و اموال تو- به
اسارت و غنیمت خواهند برد. در مقام اتمام حجّت میگویم که با این بیان واضح دیگر جاي هیچ بهانهاي نمیماند. و این نامه
هنگامی به رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله ابلاغ شد که آن حضرت در بیرون شهر مدینه با جماعت مسلمین و یهود اجتماع کرده
بودند، و حامل نامه این گونه مأموریّت داشت که در حین ترساندن أهل ایمان، جماعت کافر و مشرك را به شورش بر علیه پیامبر
تحریک کند. ( 1) پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به حامل نامه فرمود: آیا گفتارت تمام شد و نامهات به پایان رسید؟ گفت:
آري. فرمود: حال، پاسخش را بشنو. ابو جهل مرا با مرگ و هلاکت و سختی تهدید میکند و پروردگار جهانیان با یاري و پیروزي
وعدهام میدهد. و البتّه فرمایش خداوند صحیحتر و پذیرش وعده الهی مقبولتر است. و پس از نصرت الهی و بخشایش و کرم
خداوند، دیگر تنها شدن یا مخالفت و دشمنی با محمّد، هرگز زیانی به او نخواهد رسانید. به ابو جهل بگو: نامه نگاریت با من روي
اوهام و القاءات شیطانی بوده، و من با ص: 70 القاءات رحمانی پاسخت را میدهم. بدان که تا بیست و نه روز دیگر
جنگی میان ما و شما درخواهد گرفت و خداوند توسّط یکی از ضعیفترین اصحابم تو را خواهد کشت، و تو در چاه بدر با اجساد
دوستانت: عتبه و شیبه و ولید و فلانی- تا چندین نفر را نام برد- ملاقات خواهی کرد، هفتاد نفر از شما کشته و هفتاد تن اسیر
خواهید شد، و در مقابل آزادي آنها غرامت سنگینی را متحمّل خواهید شد. سپس آن حضرت خطاب به تمام حاضران، از مؤمن و
یهودي و نصاري و دیگر از افراد فرمود: آیا مایلید محلّ مرگ هر یک از آنان را نشانتان دهم گفتند: آري، فرمود: پس رهسپار بدر
صفحه 31 از 184
شویم، زیرا همان جا میدان کارزار و اجتماع و بلاي بزرگ خواهد بود، تا دقیقا و بیهیچ کاستی و فزونی قدم بر محل هلاکتشان
گذارم. این سخنان بر تمامشان گران آمد و جز وجود مبارك حضرت أمیر علیه السّلام که گفت: بسیار خوب، بسم اللَّه، بقیّه
مسلمین نالیده و گفتند: براي رفتن به محلّ بدر به اسب و اسلحه نیاز داریم، و بدون آنها ممکن نیست بدان جا- که یک روز راه
است- برسیم. ( 1) سپس پیامبر به یهودیان فرمود: شما نظرتان چیست؟ گفتند: اي محمّد ما میخواهیم ص: 71 در
خانههایمان بمانیم و هیچ نیازي به دیدن آنچه تو ادّعا میکنی نداریم. پس فرمود: در راه رسیدن به آنجا هیچ زحمتی بر شما نیست،
من تنها یک قدم برمیدارم، و خداوند زمین را جمع نموده و در قدم دوم شما را به آنجا میرسانم. ( 1) أهل ایمان گفتند: رسول
خدا راست گوید! پس باید به این معجزه مشرّف شویم. و أهل کفر و نفاق ابراز نمودند: بزودي این کذّاب را خواهیم آزمود! تا
دیگر محمّد بهانهاي نداشته باشد، و ادّعایش بر زیان خودش بکار رود. و در دروغی که بافته رسوا شود. آنان نیز قدم اوّل را برداشته
و پس از قدم دوم ناگاه خود را کنار چاه بدر دیدند و از این واقعه بسیار شگفتزده شدند. پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله
آمده و فرمود: چاه را نشان قرار دهید و چند ذراع از آن جلو روید. و چند ذراع که رفتند به آنان فرمود: اینجا محل کشته شدن ابو
جهل است. فلان مرد انصاري او را مجروح و عبد اللَّه بن مسعود- که از ضعیف- ترین افراد من است- کار او را تمام میکند. سپس
فرمود: چند ذراع به سمت دیگر چاه بروید و از آنجا به سمت دیگر، و همین طور راهنمایی کرده و آدرسهاي گوناگونی اعلام
نمود و در آخر فرمود: این محل قتل عتبه، و اینجا شیبه، و اینجا ولید. و محل هلاکت یک یک آنها را تا هفتاد تن نمایاند. و نام
تمام اسیران را تا هفتاد تن با ذکر نام پدران ص: 72 و اوصافشان و تمام قوم و خویش منسوبین به آنها را تا آخر نام
برد. ( 1) سپس فرمود: آیا به هر آنچه شما را خبر دادم واقف شدید؟ گفتند: آري. فرمود: این واقعه از جانب خدا بوده و حقّ است،
و مسلّما پس از بیست و هشت روز اتّفاق خواهد افتاد. و در روز بیست و نهم وعده خداوند عملی خواهد شد. آن قضایی حتمی و
لازم است. سپس خطاب به مسلمانان و یهود فرمود: از آنچه شنیدید یادداشت بردارید. گفتند: اي رسول خدا شنیدیم و بخاطر
سپردیم و فراموش نمیکنیم. فرمود: نوشتن برتر است و براي یادآوري شما بهتر میباشد. گفتند: اي رسول خدا ما که ابزاري براي
نوشتن نداریم. فرمود: این بعهده فرشتگان است، اي فرشتگان پروردگارم آنچه از این واقعه شنیدید مکتوب داشته، و در جیب هر
کدام از ایشان یادداشتی از آن قرار دهید. سپس فرمود: اي گروه مسلمان آن صفحات را بیرون آورید و مفاد آن را خوانده و در
بارهاش اندیشه کنید. آنان نیز اطاعت امر کرده و با کمال تعجّب همه آنچه رسول خدا فرموده بود بیهیچ کم و کاستی در آن
نوشته یافتند. ص: 73 بعد پیامبر فرمود: آن نوشتهها را در جاي خود حفظ نمایید تا بعد از این براي شما حجّت و
دلیل و براي أهل ایمان مایه شرف و آبرو، و براي دشمنانتان اتمام حجّت باشد. باري هنگامی که روز بدر فرا رسید پیشگوییهاي آن
حضرت بیهیچ کم و کاستی واقع شد و همه آن را دیدند، و پس از مقابله با نوشتههاي ملائکه همه را مطابق آن یافتند، و ظاهر
مسلمانان آن را تصدیق نموده و باطن خود را به خدا سپردند.
احتجاج رسول